درباره وبلاگ

خداوندا آرامشی عطا فرمــــــــــــــا تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم و بینشی که تفاوت آن دو را بدانم… عاشقان به وبلاگ عاشقانه من خوش امدید.
آخرین مطالب
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 242
بازدید کل : 83286
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


عشق ق ق ق ق
سرنوشت را کی توان از سر نوشت
دو شنبه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : صالح       

دَســــتــــ هــــایــَـــم خــالـــی اَنـــد • • •

جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ

بــَــرایــَــم پــُــر نــمـــی کــــنــد • • •

راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:

" دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد "

 

 



دو شنبه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 9:43 ::  نويسنده : صالح       

آمد و تمام وجودم شد، عشق حقیقی را با او تجربه کردم
وقتی او را می دیدم ، ضربان قلبم تندتر میشد، چرا که جانم را می دیدم...
داشتم از پیله خارج میشدم تا با او پروانه شوم
میدانستم که اگر با او پروانه میشدم به همه وجودش محبت می دادم...
می دانست که دریایی از محبتم....
ترس داشتم از تنهایی...
میدانست طاقت ندیدنش را ندارم....
شاید این کلماتی که از ذهن خاکستر شده و افسار گیسخته ام بیرون می آید پریشانتان کند؛
ولی شاید از غریبی ام کم کند ،اگر حرف دلی باشد از شما....
قرار است از بالهایم جدایم کنند...
و این قرار به واقعیت تبدیل شد» مرا از او جدا کردند...
ویران شدم...خم شدم، شکستم....خرد شدم.....
بدون او دقایق زندگی دیگر برام معنایی ندارد....
روزهای سخت و زجر آوری دارم...
از لفظ غریب جامانده بدش می آمد...آن موقع از یاد برده بودم غریبی را نتوانستم برای (تمام وجودم) معنایش کنم...
اما حالا می فهمم که چه تنهایی در انتظارم است و قرار است همیشه یک غریب جامانده بمانم...
و حالا یک غریب جامانده ام...



سه شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : صالح       

{به نام خداوندی که عشق را آفرید}

نمیدونم از کجا بگم واز چی بگم؟! فقط میدونم آرزوی خوشبختی واسش دارم،مگرنه اینکه خوشبختیش همیشه آرزوم بود

حالا به این آرزومم رسیدم و خدا را شکر می کنم و هیچ موقع اعتراضی به تقدیر وسرنوشت خدا نداشتم

دوستان عزیز از همه ی شما تشکر می کنم که گاها به وبلاگ بنده حقیر

سر می زدید ومرا خوشحال می کردید با نظرات زیبا ودلنشین خود وامیدوارم همگی مرا حلال کنید.

امشب یکی از سخت ترین شب های زندگی من هست!!!!

ویکی از بهترین شب های........

شب ازدواجشه ای دل عزاداری کن 

من دارم میترکم خدا خودت کاری کن 

که جلو چشم همه نگیره بوس از لبش 

فکر آبروی من باش آبرو داری کن 

یادم نمیره ای خدا تموم حرفاش

دست یکی دیگه رو گرفت تو دستاش 

چشمای اونم مثل من از گریه خیسه 

اما خودم خوب میدونم از شوق اشکهاش

مبارکش باشه خدا از اون گذشتم 

بزار خیال کنه ازش آسون گذشتم 

راضی شده به مرگ من میخوام بمیرم 

دست کشیدم از زندگیم از جون گذشتم 

یادم نمیره ای خدا تموم حرفاش 

دست یگی دیگه رو گرفت تو دستاش   

چشمای اونم مثل من از گریه خیسه 

اما خودم خوب میدونم از شوق اشکهاش

چی فکر میکردم چی شد چه ساده بودم 

یه عاشق خشک باور دل داده بودم 

خیال میکردم که هنوز برام میمیری 

نمی تونستم از چشات افتاده بودم 

 

خدانگهدار همین حالا.....